
خوشبختی و بدبختی آدمها بی هیچ قاعده ایی یک جهش ژنتیکی است.
مهربانوی من، شهبانوی من سلام مهربانوی صبور من! خوشبختی و بدبختی آدمها بی هیچ قاعده ایی یک جهش ژنتیکی است. روزگاری دور، لب حوض سیمانی

خاتون من تو بگو حیف این دشت نیست؟
زنگ زدی بپرسی امروزم چطور گذشت؟ مرا ببخش مهربانو، وسط جاده بودم . از زمین بخار بلند می شد شکل نفس های یک هیولا. نمی

سلام میکنم از راه دور و گوشه دامن گلدارت را می بوسم.
مهربانوی من سلام سلام میکنم از راه دور و گوشه دامن گلدارت را می بوسم. از راه دور اگر جویای حال منی باید بگویم خوب
تاریکی دهان گشادی دارد / عباس شکری
مجموعه داستان: زنی که دهانش گم شد ماهرخ غلامحسینپور انتشارات مروارید، تیر ۱۳۹۸ برای چه مینویسیم؟ برای چه متن خوانده میشود؟ برای چه متن روایت
هرات، شهری شبیه به شهر من
مسجد جامع هرات - افغانستان دم غروب یک روز خردادماه زیر آسمان هرات تمام غربت تهرانم را بهآنی گم میکنم. بعد از سالها تبعید نانوشته،
نگاهی به جنبش زنان در افغانستان
یکی دو روز مانده به عید نوروز سال ۱۳۹۴ بود که یک ویدئوی تکاندهنده افکار عمومی جامعهی فارسیزبان را برآشفته کرد. صدها مرد خشمگین افغانستانی،
ایرانیانِ اعدامی در زندانهای مالزی
آنها از فراموششدگانِ جهاناند، روزگارشان در هیچ کتاب سرنوشتی نوشته نشده، نه برای کسی در این سوی میلهها مهماند، نه موضوع توفان توئیتری و رسانههای
جای پای شعر و حمام و شراب شیراز در زنگبار
اولین بار یکی از دوستانم موضوع مهاجرت سازمانیافتهی شیرازیها به زنگبار در هزار سال پیش را برایم تعریف کرد. دوستم برای انجام یک پروژهی فرهنگی