خوشبختی و بدبختی آدمها بی هیچ قاعده ایی یک جهش ژنتیکی است.

مهربانوی من، شهبانوی من سلام
مهربانوی صبور من!
خوشبختی و بدبختی آدمها بی هیچ قاعده ایی یک جهش ژنتیکی است.
روزگاری دور، لب حوض سیمانی لب پریده آن حیاط قدیمی و مات، زیر درخت تک افتاده کُنار، در حاشیه آن چهار کنج غمگین، رخت های چرک من و برادرم را با رختشوی کهنه ات می شستی.
من تاریخ بین النهرین می خواندم. عکس شهبانوی جوانی که شکوه مجللی داشت با دست هایی تراشیده از هارمونی خوشبختی و حسرت که بسکه خوشبخت بودند مرا می ترساندند، به نرمی رقص باد باکره پائیزی می رفت و می آمد….
مهربانوی من! چقدر شرمسار دست های زحمت کشیده ات بودم. می خواستم بگویمت، ای شکسته شده! ای آخرین درخت، شهبانوی قلب من!
مهربانو: خوشبختی و بدبختی آدم ها تعریف غریبی دارد. هنوز هم انار هیچ درختی قرمز نمی شود، اگر نخندی!
امروز صدایت از آنسوی خطوط ناقص تلفن مرا یاد لته های آب حواشی یک بلم چپه شده انداخت، گفتی : چقدر خوب بود که زن بی راه و چاره ای بودم. چقدر خوب شد که شهبانو نبودم!
من باز هم نتوانستم بگویم، شهبانوی من!
هنوز هم هیچ سیبی بر هیچ درختی در هیچ کجای جهان نمی رسد اگر تو نخندی…


منتشر شده

در

توسط